واگویه‌ها (۲۲)

می‌گوید که بهش گفته است که چه دردسری برایم پیش آمده و درآمده که : «لابد خودش را خوب نشان نداده آنجا!». این را که می‌شنوم جواب می‌دهم که قضیه این‌ها نبوده و اینطور بوده و آنطور. خیلی وقت بعد - روزها بعدتر شاید - زخمی خیلی کهنه، باز دردش شروع می‌شود.



۲ نظر دربارهٔ «واگویه‌ها (۲۲)» داده شده است.

  1. مصطفا چنین گفته است :

    دردسر؟ دردسر به دور! امیدوارم جدی نباشد.

    شروین: ممنون از محبتت.

  2. رضا چنین گفته است :

    امان از قضاوت و اظهار نظر عجولانه!
    (احتمالاً اين شامل اين اظهارنظر من هم مي شه!)

نظر دهید