سرودی مقدس برای حال چرندِ تو

rooftopbg.jpg
آلن گینزبرگ روی بام خانه‌اش در نیویورک، ایست‌ساید پایین، بین خیابان B و C،
پاییز ۱۹۵۳، عکس از ویلیام باروز،
حق تکثیر: ویلیام باروز از طریق آلن گینزبرگ و کوربیس.

اولین بار بخش‌هایی از شعر «امریکا» را در مستند اسکورسیزی دربارهٔ باب دیلان - «راهی به خانه نیست» - شنیدم. حال و هوای شعر برایم جذاب بود. بعده‌ها فهمیدم که این شعر پس از «زوزه» یکی از مهمترین آثار آلن گینزبرگ است.

در این شعر حال و هوای کشوری توصیف می‌شود که قرار بوده «سرزمین فراوانی نعمت» و مأمن بندگان مقرب خدا باشد تا بتوانند «رویای امریکایی» را با تمام معنویّت سرشار و رفاه اجتماعی بی‌حدش درک کنند. اما امریکایی که در این شعر توصیف می‌شود - که اصلاً نه از واقعیت آن روزها دور است و نه از واقعیت امروز - ترکیبی است از پارانویای سیاسی، جنگ‌طلبی، و تعصب مذهبی که به دنبال اینها فقر، بی‌عدالتی، و دخالت در امور کشورهای مفلوک دیگر هم ظاهر شده است.

فکر کنم از زمانی که برای اولین بار این شعر را ترجمه کردم، بیش از هفت، هشت ماه گذشته است. پس از این که نسخهٔ ترجمه‌شده راضی‌ام کرد و روند کسب اجازه از ناشر برای انتشار ترجمه طی شد، تصمیم گرفتم که همراه با آن،‌ معرفی‌ای پر و پیمان در مورد آلن گینزبرگ را ارائه کنم که از همان معرفی،‌ بشود مقالهٔ خوبی را هم برای ویکی‌پدیای فارسی استخراج کرد. اینچنین بود که ترجمهٔ آمادهٔ انتشار به مدت شش ماه در گرد و غبار گرفتاری‌های زندگی روزمره فراموش شد. بالاخره تصمیم گرفتم که پس از یک تصحیح نهایی و افزودن پانویس‌های لازم، منتشرش کنم.

اشاره به چند نکته در مورد این ترجمه لازم است:

اول از همه از دوستم میلاد زکریا، که ترجمه‌های خوب او نزد علاقمندان ادبیات شناخته شده است، صمیمانه سپاسگزارم که وقتی را برای خواندن و ویرایش نسخهٔ اول ترجمه صرف کرد. بی‌شک حرف‌هایی که در مورد این شعر و شیوهٔ ترجمه‌اش زدیم، در کیفیت ترجمه مؤثر بوده است.

متن زبان اصلی شعر بنابر نسخه‌ای است که در اینجا وجود دارد. البته این نسخه را با متن شعر در کتاب

Collected Poems (۱۹۴۷-۱۹۸۰), Harper Perennial Modern Classics

هم مقابله کردم و در مورد برخی از تفاوت‌ها تصمیم گرفتم. نکتهٔ دیگر این که، این شعر به همراه چهار شعر دیگر از گینزبرگ توسط علی اصغر بهرامی ترجمه و در کتاب «شعر عصیان» (نشر نی، ۱۳۸۴) چاپ شده است. در ویرایش نهایی ترجمهٔ خودم، در چند بخش از شعر از این ترجمه هم ایده‌هایی گرفته‌ام.

تحلیلی از این شعر به قلم سارا رایت، اینجا قابل دسترسی است.

همچنین، برای کسانی که دوست دارند متن اصلی این شعر را با صدای خود گینزبرگ بشنوند، دو ویدئو در یوتیوب موجود است؛ اولی، نسخه‌ای از شعر است که با نسخهٔ منتخب برای ترجمه یکی است و در آن صدای گینزبرگ با موسیقی تام ویتس همراهی می‌شود و در اصل ترانه‌ای است در آلبوم «وقت تعطیلی» (Closing Time) از ویتس. دومی، نسخه‌ای متفاوت (و احتمالاً ابتدایی) از شعر است که سرخوشانه در جمعی خوانده می‌شود و حضار دائماً در حال کف و سوت زدن هستند. علاوه بر این‌ها یک ویدئوی ترکیبی که این شعر را با بخش‌هایی از فیلم‌های اسکورسیزی و کاپولا و موسیقی جیم موریسون و مارک ایشام آمیخته است، نیز یافتم که شاید برایتان جالب باشد.

در پایان لازم است بگویم که حق تکثیر ترجمهٔ این اثر کماکان متعلق به آلن گینزبرگ است:

Copyright © ۱۹۸۴, ۱۹۹۵, Allen Ginsberg. All rights reserved.

اجازهٔ ترجمهٔ فارسی این اثر که اجازه‌ای غیرتجاری است و منحصر به این وبلاگ است، توسط آژانس ویلی که کارگزار حقوقی بنیاد گینزبرگ است، صادر شده است. بنابراین هرگونه استفاده از این اثر در هر جای دیگر نیازمند کسب اجازهٔ مجدد از این آژانس است.

ضمناً می‌توانید کل این یادداشت را در در قالب پی‌دی‌اف هم دریافت کنید.

امریکا
نوشتهٔ آلن گینزبرگ
ترجمهٔ شروین افشار

امریکا، هر چه داشتم به تو دادم و اکنون هیچ‌ام.
امریکا، دو دلار و بیست و هفت سِنت، ۱۷ ژانویه ۱۹۵۶.
تحمل افکارِ خود را ندارم.
امریکا، کِی جنگ انسانی را تمام می‌کنیم؟
گورت را گم کُن با آن بمب اتم‌ات.
حالم خوب نیست، مزاحمم نشو.
تا وقتی حالم سرِ جایش نیاید، شعر نخواهم نوشت.
امریکا، کِی فرشته‌گون خواهی شد؟
کِی لباس‌هایت را خواهی کند؟
کِی از میان گور به خود خواهی نگریست؟
کِی لایق [یک] میلیون تروتسکیست‌ات خواهی شد؟
امریکا، چرا کتابخانه‌های تو سرشار از اشکهاست؟
امریکا، کِی از تخم‌مرغ‌هایت به هند خواهی فرستاد؟
حالم از خواسته‌های ابلهانه‌ات بهم می‌خورد.
کِی می‌توانم به یک سوپرمارکت بروم و آنچه را لازم دارم در ازای زیبایی خود بخرم؟
امریکا، از همهٔ اینها گذشته، من و تو هستیم که بی‌نقصیم؛ نه جهان بعدی.
تشکیلاتت از سَرِ من زیاد است.
تو مجبورم می‌کنی که بخواهم قدیس باشم.
باید راههای دیگری برای رفع و رجوع این مناقشه باشد.
باروز در طنجه است. فکر نمی‌کنم باز گردد. بدشگون است این.
تو بدشگونی یا این نوعی شوخی است؟
سعی می‌کنم نتیجه‌ای بگیرم.
دلمشغولی‌هایم را ترک نخواهم کرد.
امریکا، اصرار نکن؛ می‌دانم که چه می‌کنم.
امریکا، شکوفه‌های آلو می‌ریزند.
ماههاست که روزنامه نخوانده‌ام؛ هر روز کسی به خاطر قتل به دادگاه می‌رود.
امریکا، من دلتنگ وبلی‌ها هستم.
امریکا، من در بچگی کمونیست بوده‌ام و شرمنده نیستم.
هر فرصتی که دست دهد ماری‌جوانا می‌کشم.
روزهایی متوالی در خانه‌ام می‌نشینم و به گل‌های سرخ مخفی‌شده خیره می‌شوم.
وقتی به محلهٔ چینی‌ها می‌روم، مست می‌کنم و هرگز شریکِ رختخوابم جور نمی‌شود.
به این نتیجه رسیده‌ام که دردسر در پیش است.
باید می‌دیدی که چطور مارکس می‌خواندم.
روانکاوم فکر می‌کند که راست‌گرای بی‌نقصی‌ هستم.
به درگاه خداوند دعا نمی‌کنم.
تصوراتی عرفانی دارم و لرزشهایی کیهانی.
امریکا، هنوز برایت نگفتم وقتی عمو مَکس از روسیه برگشت به سرش چه آوردی.

با تو حرف می‌زنم.
آیا اجازه می‌دهی که زندگی احساسی ما بدست مجلهٔ تایم بگردد؟
من شیفتهٔ مجلهٔ تایم هستم.
هر هفته می‌خوانم‌اش.
هر بار که به روزنامه‌های فروشگاه نبش خیابان سرک می‌کشم، عکس‌های روی جلدش به من خیره می‌شوند.
در زیرزمین کتابخانهٔ عمومی برکلی می‌خوانم‌اش.
همیشه برای من از مسوولیت صحبت می‌کند. تاجران جدی‌اند. تهیه‌کنندگان سینما جدی‌اند. همه جدی‌اند الا من.
فکر کنم من امریکا باشم.
باز دارم با خودم حرف می‌زنم.

آسیا علیه من بر می‌خیزد.
شانسِ چینیِ چشم‌بادامی را ندارم.
بهتر است که منابع ملی‌ام را در نظر آورم.
منابع ملی‌ام چنین است؛ دو سیگارپیچ ماری‌جوانا، میلیون‌ها آلت تناسلی و یک ادبیات شخصی غیر قابل چاپ که ۱۴۰۰ مایل می‌رود و ساعت و بیست‌و‌پنج‌هزار موسسهٔ روانی.
نه از زندان‌هایم می‌گویم و نه از میلیون‌ها تنگدستی که در قوطی حلبی‌های من زیر نور پانصد خورشیدْ عمر می‌گذرانند.
فاحشه‌خانه‌های فرانسه را برچیده‌ام، بعدْ نوبت طنجه است.
آرزویم این است که با وجود کاتولیک بودنم، رئیس جمهور شوم.

امریکا، چگونه می‌توانم برای حالِ چرند تو، سرود مناجات مقدّسی بنویسم؟
چون هنری فورد ادامه خواهم داد؛ شعرهای من چون خودروهای او منحصربفرد است، با اینکه اینها، همه، در جنسیت متفاوتند.
امریکا، از شعرهایم به تو خواهم فروخت؛ هر قطعه ۲۵۰۰ دلار، ۵۰۰ دلار زیرِ قیمت شعرهای کهنهٔ خودت
امریکا، تام مونی را آزاد کن
امریکا، وفاداران به جمهوری دوم اسپانیا را نجات ده.
امریکا، ساکو و وانزِتتی نباید بمیرند.
امریکا، من پسران اِسکاتس‌بِرو هستم.
امریکا، وقتی هفت سالم بود، مامان مرا به میتینگ کمونیست‌ها برد، آنها هر مشت نخود را به یک ژتون می‌فروختند و هر ژتون پنج سنت بود و سخنرانی‌ها آزاد بود و همه فرشته‌گون بودند و دلسوز کارگران بودند و همه چیز صادقانه بود و تو هیچ نمی‌دانی که حزب در ۱۹۳۵چه چیز خوبی بود، اسکات نیرینگ پیرمرد باوقاری بود؛ یک انسان واقعی، ماما بلور گریه‌ام انداخت، یک بار ایزرئیل آمتر را در لباس عادی‌اش دیدم، حتماً همه جاسوس بوده‌اند.
امریکا، تو واقعاً نمی‌خواهی بروی بجنگی.
امریکا، همه‌اش تقصیر روس‌های بد است.
آن روس‌ها، آن روس‌ها، و چینی‌های چشم‌بادامی. و آن روس‌ها.
روسیه می‌خواهد زنده بخوردمان. قدرت روسیه دیوانه‌وار است. می‌خواهد خودروهایمان را از گاراژهایمان بدُزدد.
می‌خواهد شیکاگو را بقاپد. لازم دارد ریدرز دایجستِ سرخ. می‌خواهد کارخانه‌های خودروسازی‌مان را در سیبری. دیوانسالاری گُنده‌اش اداره کند پمپ بنزین‌هایمان.
فایده ندارد. اَه. مجبور می‌کند او سرخپوست‌ها را که باسواد شوند. او لازم دارد کاکاسیاه‌های نَره‌غول.
هاه. همهٔ ما را مجبور می‌کند که شانزده ساعت در روز کار کنیم. کمک.
امریکا، قضیه خیلی جدی‌ست.
امریکا، این برداشت من است از ملاقات کوتاهی با تلویزیون.
امریکا، درست است این؟
بهتر است راست بروم سراغ کار.
حقیقت دارد، من نمی‌خواهم به ارتش بپیوندم یا با چرخِ تراش در کارخانجات ابزار دقیق مشغول شوم، به هر حال نزدیک‌بین‌ام و روان‌پریش.
امریکا، پای لنگ‌ام را در راه صعب می‌گذارم.



یک نظر دربارهٔ «سرودی مقدس برای حال چرندِ تو» داده شده است.

  1. مون چنین گفته است :

    وقتي چنين شعرهاي آگاه و تاثير گذاري رو مي خونم ناخداگاه از چشم انداز فردي و محقر خودم شرمگين مي شم . ممنون براي ترجمه ي خوب تون .

نظر دهید